پاس بخش پادگان
يه شب در پادگان پاس بخش بودم نازي هم دم من
همه در خوابو من بيدار بودم نازي هم دم من
تفنگم را نهادم بر لب سنگ نازي هم دم من
نشستم گريه کردم بادل تنگ نازي هم دم من
الهي خير نبيني سر گروه بان نازي هم دم من
چرا امشب مرا کردي نگهبان نازي هم دم من
نوشتم نامهاي در برگ انگور نازي هم دم من
شدم بيچاره گشتم از وطن دورر نازي هم دم من
نوشتم نامه اي در برگ چاييي نازي هم دم من
کلاغ پر ميرم مادر کجاييييي نازي هم دم من
نوشتم نامهاي در برگ خرما نازي هم دم من
چطور طاقت بيارم 24 ماه نازي هم دم من
لباسه آش خوري رنگ زمينه نازي هم دم من
برادر غم مخور خدمت همينه نازي هم دم من
بسوزد آن که خدمت را بنا کرد نازي هم دم من
تمام مادران را چشم به راه کرررررررررررد نازي هم دم من




